انتخابات
یک: گاهی اوقات که اظهارنظرهای مردم را میشنوم، برایم سوال میشود که آیا همه حق رایدادن دارند؟ یعنی آیا هرکس با هر دیدی باید بتواند رای بدهد؟ و خب این جواب ساده را به خودم میدهم که اگر نخواهیم بگذاریم همه رای بدهند دقیقا چه کسانی باید رای بدهند؟ و چه کسی میتواند تعیین کند چه کسانی میتوانند رای بدهند یا خیر. همین مسئله به من یادآوری میکند که انتخابات یک حق عمومی است. اگر من به هر دلیلی با رای همسایهام مخالفم تنها راه این است که با استفاده از ابزارهای عقلانی موجود قانعش کنم اشتباه میکند نه اینکه حق رای را از او سلب کنم. این بخشی از یک روند مداوم مدنی است که جلوتر به آن اشاره خواهم کرد.
دو: وقتی انتخابات یک حق عمومی باشد، نه زن و مرد میشناسد، نه سیاه و سفید، نه پیر و جوان و نه هیچ تفاوت دیگری. هیچکس حق منع دیگران از برخورداری این حق عمومی را ندارد. این «هیچکس» شامل حکومت و مردم میشود.
سه: وقتی انتخابات یک حق عمومی باشد، کسی را نمیتوان بابت استفاده از حقش سرزنش کرد. اینکه عدهای در داخل و خارج، مدام رایدهندگان را با عناوین توهینآمیز مختلف خطاب میکنند و فکر میکنند تنها آنها از وضع سیاسی موجود درک درستی دارند ناشی از یک خودبرتربینی ذلیلانه است.
چهار: عدهای معتقدند میتوان از یک جهت مهندسان را به دو دستهی مهندسان سیستم و مهندسان ابزار تقسیمبندی کرد. مهندسان سیستم کاملا ایدهآلگرا هستند. یعنی نه هزینه برایشان مهم است، نه اینکه حتی ممکن است سیستم مطلوب آنها قابلیت ساخت و پیادهسازی داشته باشد یا نه. حرفهای مهندسان سیستم روی کاغذ، همیشه بهترین وضع موجود را رقم میزند اما نمیتواند عینیت بیابد. در مقابل اما مهندسان ابزار عملگرا هستند. آنها میفهمند چه چیزی ممکن است و چه چیزی نه، چه چیزی میارزد و چه چیزی نه، چه چیزی مطلوب است و چه چیزی نه. آنها ایدهآل را میدانند اما در عین حال هم میفهمند که نمیتوان به آن (حداقل فعلا) رسید. همهی تلاش بشر برای کمکردن فاصلهی این دو دیدگاه است و خواست همه این است که مهندسان سیستم و مهندسان ابزار هیچ اختلاف نظری نداشته باشند. امری که در بیشتر اوقات ناممکن است. مسئلهی انتخابات هم همین است. در عین حال که باید بدانیم ایدهآلهای ما چیست و نماینده و رییسجمهور مطلوب ما چه ویژگیهایی دارد، باید بفهمیم داشتههایمان چیست و چهقدر تا مطلوب فاصله داریم. عملگرایی صرف ما را به جایی میرساند که تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت کنیم و اصل را بر «رایدادن» و نه «چگونه رایدادن» بگذاریم. این یعنی ما آدمهای ذلیلی میشویم که به هر کس و تحت هر شرایطی رای میدهیم و برایمان مهم نیست آن شخص کیست. در مقابل، ایدهآلگرایی صرف ما را دچار این مشکل میکند که با کنارکشیدن از حق قانونی خود، راه را برای هر شکلی از تغییر (و یا ادامهی روند غلط فعلی) باز میکنیم.
پنج: اینکه در انتخاباتها گزینهی مناسبی پیدا نمیکنیم و عمدتا مجبور میشویم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم، فقط تقصیر حکومت نیست. اگرچه حکومت با رد صلاحیتهای بیدلیل و با کارهای دیگرش انتخابهای ما را محدودتر میکند، اما یک دلیل دیگر این مشکل این است که ما وظیفهی شهروندی و انسان مدرن را به شرکتکردن در یک انتخابات تقلیل دادهایم. برای ما همینکه میتوانیم در یک انتخابات شرکت کنیم و رایی در صندوق بیاندازیم کافی است درحالیکه این حداقل حق یک انسان مدرن است. ما چهار سال تمام بیکار مینشینیم و از هر اقدام مدنی و دمکراتیکی دست میکشیم تا انتخابات بعدی فرا برسد و باز همان حلقهی معیوب را تکرار کنیم. جامعهی مدنی و مدرن، باید به یک روند مداوم مدنی معتقد باشد و نه صرفا یک اقدام مدنی در یک برههی خاص. در یک وضعیت ایدهآل، انتخابات نباید پایان یک مسئولیت باشد و اتفاقا آغازگر مجموعهای از مسئولیتها است که کمترینش پرسش از فرد منتخب است. پرسشی که امروز به لطف شبکههای اجتماعی دیگر به طور انحصاری در اختیار مجلس نیست.
شش: یک سوال بسیار ساده از کسانی که مدام بر تحریم انتخابات پافشاری میکنند این است که رای ندادن شما، تا همین لحظه، دقیقا کدام مشکل را برطرف کرده است؟ کاملا عقلانی است اگر کاری میکنیم از منافعش هم بپرسیم؛ منفعت رای ندادن شما برای خودتان و برای بقیه چه بوده است؟
هفت: این را هم بگویم که نگاه من به انتخابات یک نگاه گزینشی است. نه همیشه رای دادن را قبول دارم و نه تحریم همیشگی انتخابات را؛ من معمولا بسته به شرایط و اوضاع تصمیم میگیرم. اینکه کسی دوست دارد از حقش استفاده کند یا نه، یک مسئلهی سادهی شخصی است.
و اما یک نکتهی دیگر؛ راه دور نرویم. تاریخ صد سال اخیر ما را نگاه کنید. شما را نمیدانم اما من نمیتوانم کسانی را که در کمتر از صد سال جلوی تجاوز خارجی تاب آوردهاند، کودتا را دیدهاند، بیامنیتی و دیکتاتوری را دیدهاند، انقلاب کردهاند، جنگیدهاند، شورش کردهاند، تحریم شدهاند، فقر را چشیدهاند و با صدها مشکل کوچک و بزرگ دیگر دست به گریبان بوده و هستند را بابت استفاده از حداقل داشتهی قانونی و دموکراتیکشان سرزنش کنم. نمیشود مدام مردم را از کاری نهی کرد و به آنها هیچ جایگزین خوبی پیشنهاد نداد. حتی اینکه کسانی هستند که با گرفتن یک کیسه آرد و چند کیلو سیبزمینی حاضر به فروختن رایشان هستند هم مسخرهکردن ندارد. این عمل در واقع یک نهیب بزرگ به همهی کسانی است که این قشر را نادیده گرفتهاند. یک هشدار بزرگ به همهی کسانی که سالهاست حاشیهها را نمیبینند و برای آنها در تحلیلهایشان جایی باز نمیکنند. اگر از دید ما این کار زشت و قبیح است، بهتر است برای جلوگیری از آن چارهای بیاندیشیم نه اینکه آنها را مسخره کنیم.