یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

۹۶

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ق.ظ

داشتم فکر می‌کردم که پارسال همین موقع، می‌خواستم درباره‌ی سال ۹۵ چیزی بنویسم. چیزی مثل دوره‌ای بر سال ۹۵؛ اما نشد و ننوشتم و خب ۹۶ از راه رسید. پرداختن به امسال بدون درنظر گرفتن سال ۹۵ اشتباه محضه چرا که ۹۶، با دنباله‌ای از حوادث و اتفاقات ۹۵ شروع شد.

سال ۹۵ در واقع شبیه به یک بهمن بود. اول سال احتمالا بد نبود. شبیه به برف روی قله بود که از پایین زیبا به نظر می‌رسه اما کمی بعدتر قراره بهمن بشه و زیرش دفن بشی. ۹۵، طوری بهمن‌وار پیش می‌رفت که من حتی فرصت نداشتم واکنش مناسب رو نشون بدم. ۵ ماه آخر سال، این‌قدر عجیب و سخت شده بود که کنترل همه‌چیز داشت از دستم و البته از دست دور و بری‌هام در می‌رفت. اتفاقات تا اوایل ۹۶ هم ادامه پیدا کرد و بالاخره تموم شد. ۹۶ رو اگر بخوام با ۹۵ مقایسه کنم، از نظر روند اتفاقات خوب و بد، دقیقا عکس هم هستند. ۹۵ قابل قبول شروع شد و بد به پایان رسید و ۹۶، بد شروع شد و داره کمی بهتر به پایان می‌رسه.

امسال، بیشتر کتاب خوندم اما همچنان با تعداد ایده‌آل خودم فاصله‌ی زیادی دارم. یادم نیست دقیقا چندتا شد اما می‌دونم که از ۹۵ بیشتر بود. دو سه ماه قبل، فکر می‌کردم آخر سال که شد از دور و بری‌هام و بعضی‌ها در توییتر بخوام که کتاب‌هایی که خوندند رو لیست کنند و یکی دو خطی درباره‌ش بنویسند اما الآن چنین قصدی ندارم. در عین حال اگر دوست دارید، زیر همین نوشته یا هرطور که راحت‌ترید، کتاب‌هایی که خوندید رو بنویسید و برام بفرستید. حتما خوش‌حال میشم.‍ این رو هم بگم که تعدادی از این کتاب‌ها رو تو طاقچه خوندم. طاقچه انصافا اپ باکیفیته. بله؛ کتاب کاغذی چیز دیگه‌ایه و آرشیو طاقچه هم اصلا کامل نیست اما من همین الآن هم کتاب‌های زیادی برای خوندن دارم. بخشی از کتاب‌خوندن من، قبل از خوابه. اول اینکه حال ندارم بعدش بلند شم برق رو خاموش کنم و اینکه حوصله ندارم بلند شم و عینکم رو در جای امنی بذارم. به‌علاوه‌ی اینکه تو اتوبوس هم خیلی وقت‌ها کتاب در دسترسم نیست. بنابراین طاقچه گزینه‌ی خوبی حداقل برای منه.

اگر قرار بود صفحات وبی که انسان خونده رو جمع کنند و به عنوان کتاب چاپ کنند، من چندین برابر کتاب در وب چیزی خوندم. از این دیدگاه خنده‌دار که اینترنت مثل کتاب نیست که بگذریم، باید بگم برای آدمی که اهل چیزی خوندن باشه و بخواد چیز درست و حسابی هم بخونه، وب بسیار بسیار می‌تونه جای خوبی باشه؛ اگر وب رو در تلگرام و اینستاگرام خلاصه نکنی. فقط باید دنبالش باشی و براش وقت بذاری. زمان ژست‌گرفتن با کتاب دیگه سر اومده؛ تمام محتوای جهان تو کتاب‌ها قابل خلاصه‌شدن نیستند.

سی و یکم شهریور، جمعه شب، بنده بعد از مدت‌ها تصمیم گرفتم برم کوهسنگی و تصمیم گرفتم تا بالای کوه هم برم. موقع برگشتن، چندتا پله که پایین اومدم، خوردم زمین و پام شکست. گچ گرفتم و ادامه‌ی داستان. هنوز هم گاهی تو راه‌رفتن درد دارم اما در مجموع خوبم. این پام یک بار دیگه هم دوم دبیرستان، تو والیبال شکسته بود. بخش عجیبش این بود که وقتی بالای کوه پام شکست، برای پایین اومدن هیچ راهی جز تحمل درد و کج‌دار و مریز راه‌رفتن نداشتم اما نه تنها غر نمی‌زدم بلکه می‌‌‌گفتم و می‌خندیدم. نمی‌دونم این نوع واکنش‌ از کجا نشئت می‌‌گیره. نمی‌دونم این واکنش نشون‌دادن به حوادث شاید تلخ، ناشی از یک درک درست از حوادثه یا چیزی از جنس واکنش‌های جیک جیلنهال تو فیلم Demolition. هر دلیلی که داشته باشه، برام جالبه.

برای سال جدید، یکی از تصمیم‌هایی که نمی‌دونم چه‌قدر ممکنه انجامش بدم اینه که برای رفتن به دانشگاه تو روزهایی که هوا خوبه از دوچرخه استفاده کنم. قبل از اینکه پام بشکنه، مدتی بود که دوچرخه برام تبدیل به یک تفریح شده بود و حالا بدم نمیاد کمی جدی‌تر ازش استفاده کنم. تا ببینیم چی پیش میاد.

الآن که برمی‌گردم و وبلاگ رو می‌خونم، می‌بینم صرف‌نظر از خوبی و بدیش، چه‌قدر از این‌‌که بالاخره ساختمش راضی‌ام. من بیشتر از هر شبکه‌ی اجتماعی‌ای، با وبلاگ‌ها حال می‌کنم. مدیوم جای خیلی خوبیه اما ایرانی‌های کمی توش فعال‌اند. چند وقتی هم هست که رفع فیلتر شده؛ اگر مرحمت کنند و دوباره فیلترش نکنند. شبکه‌ی اجتماعی وبلاگ‌ها احتمالا یکی از بهترین ایده‌ها در حوزه‌ی شبکه‌های اجتماعیه؛ مفهومی که تا حد زیادی مدیوم نزدیکش شده. یک کانال هم زدم. توش آهنگ و عکس و مقاله و بقیه‌ی چیزهایی که به نظرم خوب میاد رو می‌ذارم. دوست داشتم براش بیشتر وقت بذارم اما راستش وقتش رو ندارم. بنابراین فعلا همین اندازه رو قبول کنید. دو ماهی هم هست که کمتر توییتر میرم. نمی‌دونم؛ شاید سال جدید بستمش. شاید هم به روال قبل برگشتم. زمان فوت مرتضی پاشایی، ملت ریخته بودند تو صفحه‌های بازیگرها و بقیه که چرا تسلیت نمی‌گی. همون موقع کسی که دقیق یادم نیست کی بود، گفته بود ملت می‌‌خوان از آدم تسلیت زورکی بگیرند. توییتر هم همین‌طوری شده. ازت توقع دارند درباره‌ی همه‌چیز واکنش نشون بدی. درواقع ملت می‌خوان از آدم واکنش زورکی بگیرند. چیزی هم اگر نگی، به تمام کارهای کرده و نکرده‌ت متهمت می‌کنند. فردا هم که حرف بزنی، میگن تو که درباره‌ی فلان چیز حرف نزدی الآن حرف نزن. رسما توقع دارند یک چک‌لیست از واکنش‌های لازم درست کنی و روزانه آپدیتش کنی. این‌طور واکنش‌ نشون‌دادن به هیچ دردی نمی‌خوره بزرگواران؛ وا بدید. فضای توییتر با چند سال قبل خیلی فرق کرده. اگرچه هنوز هم به نظرم بهتر از اینستاگرام و فیسبوک و تلگرامه (بخشیش که فرم شبکه‌ی اجتماعی داره و نه بخش پیام‌رسانش) اما این توییتر، با توییتر دو سه سال قبل خیلی تفاوت داره. فعلا اعصابم و البته وقتم نمی‌کشه مثل قبل توییتر رو چک کنم؛ تا ببینیم چی پیش میاد.

این روزها درگیر یک کاری شدم که حکایتش، حکایت همون قاطی کردن ماست با آب دریا برای دوغ درست‌کردنه. نمیشه اما اگر بشه چی میشه. با تعریف عمومی، من تقریبا آدم ناامیدی به حساب میام. نمی‌دونم چی شده که به این کار زیادی امیدوار شدم و فکر می‌کنم میشه به جایی رسوندش. حتی الآن که می‌نویسم، می‌‌ترسم که اگر نشد و سال دیگه همین موقع داشتم این نوشته رو می‌خوندم قراره چه حالی پیدا کنم. به هرحال، امیدوارم که بشه و امیدوارم که نتیجه بده. مشکلات فنی هست، بحث سرمایه و پول هست، در اجرا و جاانداختنش هم مشکلاتی وجود داره اما امیدوارم که نتیجه بده. واقعیتش اینه دیگه حوصله‌ی درس‌خوندن ندارم. تقریبا چیزی تو دانشگاه یاد نمی‌گیری که خودت بیرون دانشگاه نتونی یادش بگیری (اگرچه به دلایل دیگه‌ای، دانشگاه‌رفتن حداقل تا مقطع لیسانس به نظرم ضروریه). اگر نشد، معلوم نیست آینده چه کنم. شش ماه اول سال ۹۷، شاید یکی از مهم‌ترین شش ماه‌های کل عمرم باشه. تا ببینیم چی پیش میاد. شما تا می‌تونید دعا کنید.

آخر اینکه امیدوارم سال خوبی داشته باشید. سلامت، موفق و خوش باشید.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی