یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۵
بهمن

واقعیت زندگی ناامیدکننده است. زندگی، مدام به ما یادآور می‌شود که باید ناامید بود. امید در زندگی چیزی خلاف واقع و خلاف مسیر اصلی زندگی است. به همین دلیل است که واقع‌گرایان را عمدتاً ناامید هم می‌نامند. امید مانند زنده‌ماندن چیزی خلاف رویه‌ی عادی است. ما بدون هیچ عمل و تلاشی زنده نمی‌مانیم بلکه می‌میریم. برای زنده‌ماندن باید غذا بخوریم، آب بنوشیم، هوای خوب تنفس کنیم و مجموعه‌ی فراوانی از اقدامات لازم را انجام دهیم. این البته یک امر بدیهی است که برای ما جلوه‌ی زیادی نمی‌کند. بااین‌حال زنده می‌مانیم بنابراین کار سختی را انجام می‌دهیم. امید نیز درواقع چنین ماهیتی دارد. در میان تمام اتفاقات ناامیدکننده، امیدواربودن عملی خلاف رویه‌ی عادی است. عملی که ما به آن نیازمندیم. روند عادی دلیل دارد اما ما معمولا از دلیلش نمی‌پرسیم. گویی فقط این امر خلاف عادت است که دلیل می‌خواهد. همین است که وقتی می‌گوییم امید داشته باش با سؤال‌هایی از قبیل به چه امید داشته باشم؟ چرا امید داشته باشم؟ و چطور امید داشته باشم؟ مواجه می‌شویم.

امید چیزی تخیلی است. برای ما، ناامیدی امری واقعی است درحالی‌که امید امری تخیلی محسوب می‌شود. این تخیل حربه‌ی ما در مقابل زندگی است. نیرنگ ما به زندگی است. در مقابل بی‌شمار سلاحی که زندگی در اختیار دارد، تخیل از معدود داشته‌های ما محسوب می‌شود. یک مثال بسیار خوب و ساده برای احتیاج ما به تخیل داستان طاعون کامو است. کامو در طاعون به‌خوبی نشان می‌دهد که وقتی طاعون تمام شهر را می‌گیرد و مردم جلوی چشمان عزیزانشان می‌میرند؛ عده‌ای برای نجات خود از این اوضاع به تخیل پناه می‌برند. وقتی هیچ‌کدام از اقدامات در کوتاه‌مدت جواب نمی‌دهند، فقط در تخیل است که می‌شود طاعون را شکست‌خورده دید، با تخیل است که می‌توان فردای بهتر را تصور کرد. وقتی تمام درها بسته می‌شوند و تمام راه‌های ارتباطی به بیرون شهر مسدود می‌شوند، فقط با تخیل می‌توان یک‌بار دیگر خود را در کنار پدر، مادر، معشوق، معشوقه و یا عزیزان دید. انگار تخیل تنها داشته‌ی آدمی در روزهای سخت است.

باید توجه کرد که منظور از تخیل، امر ناممکن نیست. آنچه در ذهن ما به‌عنوان تخیل، کارهای تخیلی و فیلم‌های تخیلی نقش بسته است مقصود نیست. تخیل امری خلاف واقع است که می‌تواند واقعی شود و ازقضا، باید واقعی شود. تمام چیزهایی مانند امید که ذیل تخیل قرار می‌گیرند، چیزهایی خلاف واقع هستند که می‌توانند و گاهی باید به واقعیت تبدیل شوند. دشواری‌های زندگی با زیرمجموعه‌های این تخیل قابل برطرف‌کردن هستند. ما به تخیل نیاز داریم تا زندگی کنیم و کیفیت این زندگی را بهبود ببخشیم.

 

۲۰
بهمن

سیزیف مجبور بود برای پس‌دادن تقاص گناهانش، با بطالت تمام، سنگی را به نوک قلّه برساند و فردا دوباره همین‌کار را تکرار کند.

جهان به تقاص کدامین گناهش، هر روز سیزیف‌وار این‌همه بطالت را تکرار می‌کند؟