یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

۹۷

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۳۵ ب.ظ

بعضی سال‌ها، سال صِفر آدم‌اند. نه از این جهت که براش مبداء چیزی‌اند؛ نه. از این جهت که انگار هیچ اتفاقی در طول یک سال در زندگی آدم نمی‌افته. هیچ چیز قابل اشاره‌ای وجود نداره. ۹۷ سال صفر من بود. ۹۷ شبیه قسمت‌هایی از سریال بود که نمی‌شد نباشه اما بودنش و تماشاش لذت نداره. قسمت‌هایی از سریال‌ها هست که قراره داستان رو جلو ببرند اما مثلا دو سال بعد، هیچ چیزی از اون قسمت‌ها یادت نیست. ۹۷ برای من چنین سالی بود. بخش‌هایی از شخصیت‌ام، بخش‌هایی از خودم که شاید این سال‌ها کمتر مورد توجهم بودند برام روشن شد. ۹۷ هرگز چیزی نشد که می‌خواستم و استرسش بیشتر از چیزی بود که فکر می‌کردم اما هرچی که بود بالاخره به آخر رسید.

یکی از اون چیزهایی که امسال بیشتر از همیشه فهمیدم این بود که چه‌قدر بدقولی آزارم میده. بدقولی به هر نوعی؛ از دیررسیدن به جایی گرفته تا نموندن پای تعهدی که به کسی دادم. بدقولی از معدود چیزهاییه که باعث میشه یک هیولا از درونم بیرون بیاد و تبدیل به موجودی بشم که ممکنه حتی نزدیک‌ترین دوستام رو هم مورد نوازش قرار بدم. عمدتا به نظرم میاد بدقولی ناشی از نوعی تکبره؛ نوعی نگاه بالادستی که فکر می‌کنه وقتش بیشتر از تو می‌ارزه و یا ناشی از نوعی بی‌توجهی به زمانه طوری که انگار همیشه وقت هست. می‌فهمم که گاهی اتفاقات از کنترل ما خارج‌اند و یا پیش‌آمدهایی وجود دارند که برنامه‌ریزی‌های ما رو به هم می‌زنند. در عین حال همیشه برام آدم‌ها به اندازه‌ای اعتبار دارند و می‌تونند برای بدقولی و چیزهای دیگه خرجش کنند. آدم عاقل اعتبارش رو سر جای درستش خرج می‌کنه. در هر حال از دید من بدقولی یکی از توهین‌آمیزترین رفتارهای بشره. بدقول نباشید.

ظاهرا من آدم سخت‌گیری‌ام. «سخت می‌گیری» از اون جمله‌هاست که تا به حال بارها و بارها بهم گفتند. البته که سخت‌گیری چیزی نیست که ازش ناراحت باشم اما چیز دیگه‌ای که فهمیدم این بود که برای بسیاری از آدم‌ها و اتفاقات، بیشتر از اون چیزی که می‌ارزند نگرانم. فلذا با شعار «گور پدر این آدم‌ها و اتفاقات»، سعی می‌کنم امسال کمی شل کنم و این موجودات رو به حال خودشون رها کنم. اگر بتونم.

خیلی زودتر از چیزی که توقع داشتم بی‌خوابی سراغم اومده. شب‌ها نمی‌تونم درست بخوابم، صبح‌ها گیجم و محتاج خواب. نه توان و انرژی کاری رو دارم و نه اصلا می‌تونم به کارهام برسم. بعید می‌دونم این‌طوری خیلی بتونم ادامه بدم. باید چاره‌ای پیدا کنم.

داشتم نگاهی به آمار بلاگ و بازدید‌هاش می‌انداختم، دیدم به طور متوسط هر روز، بلاگ چندنفری بازدیدکننده داره و این اصلا چیزی نیست که من توقعش رو داشته باشم. این وسط یا داره آمارسازی اتفاق می‌افته (که بعیده) و یا واقعا در هر روز، چند نفری به این‌جا سر می‌زنند. این‌جا رو دوست دارم و واقعا دوست دارم خیلی بیشتر از این بنویسم. در هر حال اگر مخاطب این‌جا هستید و نظری دارید، بدونید همیشه این‌جا یک جفت گوش برای شنیدن هست.

در نهایت امیدوارم سال خوبی داشته باشید. خوش و سلامت باشید و بتونید از این به اصطلاح زندگی لذت ببرید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی