اگر من الآن بگویم که مجموعهی بنیآدم محمود دولتآبادی بزرگ مجموعهی بسیار بدی است و نخواندنش بسیار بهتر از خواندنش است،همهی شما موضع میگیرید که مگر خود تو کی هستی که چنین نظری میدهی ؟ یا اصلا خود تو چه چیز مهم و خوبی نوشتهای که اینطور راجع به محمود دولتآبادی حرف میزنی؟ اما باور کنید برای تشخیص اینکه بعضی چیزها اصلا خوب نیستند و بعضی چیزها خیلی خوبند،نه نیازی هست که آدم مهمی باشید و نه نیازی هست که کار مهمی کرده باشید.مجموعهی بنیآدم محمود دولتآبادی بسیار بد و عقب تر از خود اوست.بنیآدم برای دولتآبادی یک عقبگرد فاحش محسوب میشود و از آن دسته کارهایی است که بعد از اتمامش از خودتان میپرسید چرا اصلا باید چنین چیزی نوشت و چرا اصلا باید چنین چیزی را خواند ؟ نوشتهی پشت جلد کتاب،به عقیدهی من یک فرار رو به جلوی واضح محسوب می شود تا اگر فردا روزی از این بزرگوار پرسیدند که این چیست و چرا این طور است بگوید من که گفتم نوشتن داستان کوتاه کار من نیست و کار کافکا است.نمیدانم در اطراف این مرد عزیز نبود کسی که بگوید بزرگوار ! اگر داستان کوتاه کار شما نیست،خب ننویس.بگذار برای اهلش.داستانی که نه تعلیق دارد،نه کاراکتر و شخصیتپردازی دارد،نه احساسی را در من برمیانگیزد و نه حتی گاهی منطق درست و درمان،به چه کار می آید ؟ آیا اصلا چنین چیزی اسمش داستان است؟چیزهایی که درون این کتاب قرار دارند در بهترین حالت به درد نوشتن در وبلاگ میخورند.اگر نام محمود دولتآبادی روی این کتاب نبود،نه کسی آن را میخرید،نه کسی آن را میخواند و نه حتی هیچ نشری آن را چاپ میکرد؛چه برسد به اینکه بخواهد به چاپ چندم هم برسد.آن هم با تیراژی بسیار بالاتر از نرمال تیراژ این روزهای صنعت نشر ما.
بنیآدم را نخرید و نخوانید و یقین داشتهباشید که با نخواندنش چیزی را از دست نمیدهید.محمود دولتآبادی آنقدر نویسندهی بزرگی هست که چنین چیزی خدشهای به اعتبارش وارد نکند اما ای کاش هرگز بنیآدم را ننوشته بود.