یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۹
آذر

جوکر درباره‌ی بندبازی است. درباره‌ی تعادل است. آرتور فلک در تمام فیلم تلاش می‌کند از روی بند سقوط نکند، تکانه‌ها را تحمل کند و روی بند باقی بماند. هر بار تکانه‌ی قوی‌تری را تحمل می‌کند و هر بار به سقوط نزدیک‌تر می‌شود. سقوط او اما صرفا سقوط یک آدم روان‌پریش نیست. سقوط او، ریختن دیوارهای یک صلح پوشالی است. صلحی که منتظر یک ضربه‌ی کوچک است، منتظر برداشتن تنها یک آجر دیگر از زیر دیوار است و جوکر آن آجر را برمی‌دارد. مهم‌تر آن‌که جوکر در این راه تنها نیست. جامعه‌ای که در تمام روزها علیه او بوده، پس از سقوط او از روی بند رهبری‌اش را می‌پذیرد. جامعه‌ی جوکر، رهبری را می‌خواهد که تا حد خودش سقوط کرده باشد. جوکر سطح جدیدی از جنون را به جامعه‌اش معرفی می‌کند و جامعه با کمال میل آن را می‌پذیرد.

جوکر در میان کاراکترهای منفی جهان دی‌سی و مارول استثناست. جوکر هیچ توانایی ویژه‌ای ندارد. نمی‌تواند پرواز کند، مشت آهنین ندارد، کوچک و بزرگ نمی‌شود و اندامش عادی است. همین نکته باعث می‌شود او را بیشتر از هر کاراکتر منفی دیگری در جهان ابرقهرمان‌ها بفهمیم. خنده‌های واکین فینیکس، خنده‌هایی که از سر شادی نیستند و نتیجه‌ی بیماری‌اند آن‌قدر غم‌انگیز و البته ملموس‌اند که با دیدنش هر بار از خود می‌پرسید چه‌قدر تا تبدیل‌شدن به چنین چیزی فاصله دارید. تفاوت اصلی جوکر با تمامی بدمن‌های دی‌سی و مارول این است که او در سطحی از سیاهی قدم می‌زند که هیچ‌کس توانایی نزدیک‌شدن به آن را هم ندارد. او بدمنی است که قدرت شخصی نمی‌خواهد، نمی‌خواهد جهان را تصاحب کند. او تنها می‌خواهد سقوط جامعه‌اش را ببیند. می‌خواهد جامعه‌اش را تا سطح خودش و بلکه بیشتر پایین بکشد. جوکر چیزی ندارد که از دست بدهد و همین نکته او را ترسناک و البته شکست‌ناپذیر می‌کند.

در جایی از فیلم، توماس وین که برای شهردارشدن در آرکام‌سیتی تلاش می‌کند مخالفانش را «دلقک» خطاب می‌کند. جامعه اما با رویکردی عجیب، این برچسب را می‌پذیرد و دلقک می‌شود. حالا توماس وین با سیل عظیمی از دلقک‌ها مواجه است. این برچسب‌ها که برای ما هم بسیار آشناست به بالاسری‌ها کمک می‌کند حواس دیگران از اصل ماجرا پرت شود. تقلیل آن‌چه مردم هستند به آن‌چه برچسب‌ها می‌گوید اصلی‌ترین کارکرد این برچسب‌هاست. بالاسری‌ها اما از یک چیز غافل‌اند. از اینکه چه می‌شود اگر جامعه روزی آن برچسب را بپذیرد؟ جامعه‌ای که چیزی برای از دست‌دادن ندارد چرا باید از این کار هراس داشته باشد؟ در این صورت بالاسری‌ها با سیل عظیمی از همان برچسب‌خوردگانی مواجه می‌شوند که چیزی برای از دست‌دادن ندارند. خب؛ چه چیزی می‌تواند از این ترسناک‌تر باشد؟

و اما نمی‌شود از جوکر صحبت کرد و از بازی واکین فینیکس نگفت. واکین فینیکس مقطع زمانی از جوکر را بازی می‌کند که هیچ‌کس تا به حال آن را تجربه نکرده است. هرآن‌چه تا به حال از جوکر دیده‌ایم، مربوط به جوکر بدمن است. واکین فینیکس اولین بار است که نقش جوکر را پیش از آن‌که تبدیل به بدمن بزرگ شهر آرکام شود بازی می‌کند. این یعنی کاراکتری که قرار است بازی‌اش کند مرجع مشخصی ندارد. نگاه به دیوانه‌بازی‌های جوکر هیث لجر و تقلید آن‌ها (کاری که جرد لتو تلاش کرد انجامش دهد و به بدترین شکل در آن شکست خورد) شاید راهی برای بازی‌کردن جوکر باشد اما واکین فینیکس جوکر خودش را بازی می‌کند و موفق می‌شود آن را از زیر سایه‌ی هیث لجر بیرون بکشد. جنس خنده‌های او، کاملا متفاوت از خنده‌های هیث لجر است اما او موفق می‌شود خنده‌ی خودش را خلق کند. حالا ما دو جوکر داریم که به لحاظ زمانی یک‌دیگر را کامل می‌کنند؛ جوکر هیث لجر و جوکر واکین فینیکس. هیث لجر به شخصیت جوکر افزود اما بخشی از جوکر او در چارچوب فیلم‌نامه‌ی نولان تبدیل به آن کاراکتر به‌یادماندنی شد. جوکر واکین فینیکس اما نه تنها به جوکر چیزی می‌افزاید، بلکه فیلم را هم به سطح دیگری می‌برد. در تمام مدت فیلم، شما آن‌قدر جذب بازی او می‌شوید که در جاهایی کم‌وکاستی‌های فیلم را هم نادیده بگیرید. واکین فینیکس حالا شانه به شانه‌ی هیث لجر، جوکر را مال خود می‌کند و البته گاهی چندقدمی از او پیش می‌افتد.

آخر اینکه جوکر درباره‌ی بندبازی است، درباره‌ی تعادل است اما «دیوانگی مانند جاذبه است و تمام آن‌چه نیاز دارد یک هل کوچک است.»