یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

چند چیز بی ربط به هم

جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ

یک : در مرحله ای ام که می توانم همه چیز - به جز زندگی ام - را تمام کنم.چیزهایی از قبیل ارتباطات و دوستی هایم را،چیزهایی که سال هاست برایشان زحمت کشیده ام،نگه شان داشته ام.همین روزها می توانم همه چیز را تمام کنم.تک تک آجرهایی که این همه سال روی هم گذاشته ام را نابود کنم و تمام بناهایم را به خرابه ای تبدیل کنم.سال ها قبل یک بار مشابه این کار را کرده ام اما این بار چیزی عمیق تر و خطرناک تر خواهد بود.سال ها قبل کار به جایی رسید که همه گفتند کس دیگری شده ام.غیر قابل فهم و عجیب.گفتند معلوم نیست چه خبر است.این همه عصبانیت برای چیست و از کجاست.امروز دیگر نه از آن عصبانیت خبری هست و نه از آن هایی که گفتند عصبانی ام.همه شان رفته اند.عصبانیتی هم که برایم گاهی قوه ی محرکه بود به یک سکون تبدیل شده است که بیش از همه چیز باعث انفعالم است.آن آدم ها هم گم شده اند.خدا را شکر که امروز خبری از هیچ کدامشان نیست.

دو : وقتی از خشم،استیصال،عصیان یا از هر چیزی مشابه این ها فریادی بزنید،در نهایت یک سکون و سکوت عجیبی سراغتان را می گیرد.من امروز آن سکون و سکوتم.بابت فریاد های نزده.

سه : خدا را شکر که استفاده ام از تلگرام به حداقل میزان ممکن رسیده.روزی حداکثر ۱۰ دقیقه.حرفی برای گفتن نمانده،کسی برای گفتن هم.

چهار : در حال اتمامم. رو به پایان.تمام داشته ها و دانسته هایم فراموش،کهنه یا بلا استفاده شده اند.باید از نو شروع کنم.از نو شروع کردن،لازمه هایی دارد.جرئت می خواهد.به آخر رسیدن می خواهد،توان می خواهد و امید.جرئتش را دارم پیدا می کنم،به آخر نزدیکم.توان ندارم و امید را مجبورم که داشته باشم.کمی بعدتر،شاید موجود بهتری شدم.شاید

پنج : نه چیزی برای پز دادن وجود دارد نه آدمی هستم که پز چیزی را بدهم.این را گفتم که چند جمله ی بعد را به حساب این چیزها نگذارید.اگر هم گذاشتید هم گذاشته اید دیگر،چه می توانم بکنم ؟ چیزی که بابتش می توانم سرم را کمی بالا بگیرم یا حداقل پایین نیندازم این است که تلاشم را کرده ام که در موقع گرفتاری و نیاز نزدیکانم در دسترس باشم.امروز،دیگر هیچ کدام از دوستانم به من نیازی ندارند.دیگر نه درسم خوب است که به کسی راهنمایی برسانم،نه دانسته ی ویژه ای دارم که در گوگل پیدا نشود و نه مهارت خاصی که بهترش را خودشان نداشته باشند. بنابراین این نبودن های این روزهایم را به حساب این چیزها بگذارید نه به حساب ادا و اصول هایی که حتی بلدشان نیستم.آن موقع که باید می بودم به اندازه ی توانم،بلکه بیش از آن بودم.این روزها دیگر بودن یا نبودنم تفاوتی ایجاد نمی کند.

شش : این روزها در دنیای واقعی ‏کم حرف تر شده ام.ادامه پیدا کند به حول و قوه ی الهی تا سکوت کامل.

هفت : چند روز قبل ‏از خواب پریدم.خواب دیدم سرطان حاد معده گرفته ام.قبل از اینکه بفهمم سرطان دارم،به شدت انسان خوش اخلاقی شده بودم.تا امروز آدم خوش اخلاقی نبوده ام اما فکر می کنم چه قدر خوب است اگر حداقل آدم با اخلاق خوب بمیرد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی