یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

۱۹
مرداد

اگر از ما بپرسند زندگی مورد علاقه ی شما چگونه و در چه جایی است،خیلی هایمان زندگی در یک کلبه ی چوبی در وسط یک جنگل را انتخاب می کنیم.احتمالا با چند گوسفند و مرغ برای گذران زندگی و یک اسب برای گشت و گذار.یک زندگی فانتزی،آرام و بی دردسر که البته احتمال تحقق آن بسیار کم است.صرف نظر از مشکل پول و تامین مایحتاج،مشکل دیگری هم وجود دارد که به نظر من به اندازه ی این دو اهمیت دارد..مشکل این است که ما به زندگی پر سر و صدای شهری خو گرفته ایم.زندگی شهری با تمام مشکلاتش به یک عادت برای ما تبدیل شده است.برای من تا به حال چندین بار پیش آمده که در مسافرت،به جایی رفته ام که نه تنها اینترنت که حتی برق هم نداشته است.زندگی در آن جا،شاید برای دو سه روز اول خوب و لذت بخش بوده اما بعد از آن به شدت کلافه ام کرده است.تصور اینکه با نور چراغ نفتی شب را بگذرانیم و از تلویزیون و اینترنت و کامپیوتر خبری نباشد شاید تصور خوبی باشد اما در عمل یک هفته هم دوام نمی آورد.ما معتاد زندگی شهری شده ایم.رها کردنش اگر نگوییم غیرممکن، دست کم کار بسیار سختی است،.به همین دلیل زندگی کردن در محیط های مذکور فقط به اندازه ی یک پیک نیک یا حداکثر مسافرت چند روزه برایمان شدنی است و بیشتر از آن کلافه مان می کند.زندگی کردن در محیط هایی مانند جنگل یا روستا مناسبات خودش را دارد.مناسباتی که نه آن ها را یاد گرفته ایم و نه می توانیم با آن ها کنار بیاییم.ما به زندگی شهری معتاد شده ایم.حتی اگر با هزار زحمت بتوانیم آن را ترک کنیم باز آسیب های آن گوشه گوشه ی تن و روحمان باقی خواهد ماند.

۱۲
مرداد

قاعده ی شخصی من در مواجهه با آثار دوستان و نزدیکانم (خواه یک موسیقی ساده باشد خواه یک نوشته ی طولانی) به جای آفرین گفتن های پیاپی و کف زدن های بیجا،نقد جدی (در حد توان و سوادم) بوده و هست.بسته به شخص،اثر،شرایط و موقعیت،ممکن است عبارات را تغییر دهم و لحن را کنترل کنم اما قاعده تغییری نمی کند.بارها پیش آمده که دیگران به همین دلیل از دست من ناراحت شده باشند اما قاعده ام را حداقل تا به امروز حفظ کرده ام.یقین دارم که اگر تعدادی از اطرافیانم به خود و کار خود جدی نگاه کنند،آثار فوق العاده ای خلق خواهند کرد و بعد از خلق این آثار،به اندازه ی کافی تشویق و تمجید روانه ی آن ها خواهد شد.به همین دلیل است که ترجیح می دهم تشویق ها را به دیگران واگذار کنم و حرف دیگری بزنم.من در سایه می ایستم،حرف من،نقد من و اعتراض من دیده نمی شود اما برایم اهمیتی ندارد.همه ی این ها به لذت موفقیت دیگری می ارزد.اشتباه نکنید.من متواضع نیستم.این اتفاقا از یک شوق و طمع درونی برای درک چیزهای بهتر می آید.بنابراین بخشی از من هم با این عمل کامل خواهد شد.من در سایه می ایستم.حرف من،نقد من و اعتراض من دیده نمی شود.هیچ کدام این ها اهمیتی ندارد زمانی که اثر نهایی چیزی بهتر از نسخه ی اولیه اش باشد.

۰۹
مرداد

یکی دو روزی است که در توییتر،ایرانی ها همراه با مردم افغانستان با هشتگ های خود به انفجارهای وحشتناک دهمزنگ واکنش نشان می دهند و حقوق ابتدایی اما فراموش شده ی مردم بامیان را طلب می کنند.ظاهرا برق بهانه ی اعتراض هاست اما در حقیقت مسئله فراتر از این امر است.اعتراض ها به یک بی عدالتی آشکار و تبعیض عیان است.جنبش روشنایی که این روزها در افغانستان به یک جنبش مدنی موجه تبدیل شده است،بهانه ای شد تا چند خطی درباره ی ارتباط ما و افغان های مهاجر به ایران بنویسم.

۳۱
تیر

به نظر من از بهترین ترکیب های لغوی در زبان فارسی سخنران رانی است و بهترین شکل برای نوشتن آن همین جدا نوشتن دو بخش آن از یکدیگر است : سخن رانی. چرا که اینطور نوشتن آن باعث می شود بیشتر به معنایش دقت کنیم. سخن راندن به این معنا که سخن هم مانند هر وسیله ای که راندنی است افساری دارد و باید افسارش را محکم نگه داشت. این یکی حتی افسار بهتری را می طلبد چرا که خطر سخن بیشتر از هر چیز دیگری است.اگر سلاح ها می کشند،اگر بمب ها منفجر می کنند،اگر موشک ها نابود می کنند،همه به فرمانی وابسته اند؛ به سخنی.

هیچ کدام از چیزهایی که افساری دارند،به اندازه ی سخن کارساز نیستند و به اندازه ی سخن خطرناک. رها کردن افسار این یکی،جبرانی سخت و گاهی ناممکن دارد.

۲۳
تیر

روی قله ایستاده بود و فریاد می زد :

هستی ؟

صدا می پیچید و به خودش باز می گشت :

هستی ؟

همیشه بنا بر نفی خالق بود اما مخلوق نفی می شد.

۱۵
تیر

سر و وضع نامرتب من برای هر کسی نمایش بخشی از من است.برای یکی نمود بی حوصلگی من است،برای دیگری نمود بی نظمی و شلختگی من.برای یکی هم نمود بی تعلقی من است.بی تعلقی به ظاهر که هیچ وقت و هیچ وقت به آن رسیدگی نکرده ام.برای مادرم اما انگار یک دلهره ی هولناک است.می گوید به خودت برس،سر و وضعت را درست کن.تو هر وقت مریضی اینطوری می شوی.این طور انگار همیشه مریضی.می خندم و می گویم چشم.

باید به خودم برسم تا این دلهره را از او بگیرم.باید به خودم برسم.

۱۲
تیر

همه ساله در صنعت بازی دنیا بازی های زیادی در زمینه های مختلف ساخته و عرضه می شوند. عناوین پر زرق و برق و بزرگی که یکی پس از دیگری تولید می شوند و سود بسیار زیادی هم نصیب سازندگان خود می کنند. در این بین اما هستند شرکت هایی که به طور مستقل فعالیت می کنند و بازی های آن ها بسیار قابل احترام تر از کمپانی های بزرگ است. بازی This War Of Mine یکی از همین عناوین است.

۰۴
تیر

کنترل تلویزیون را بردارید و از شبکه ی یک شروع به عوض کردن کانال ها کنید.از همان اول تا آخر در هر ساعتی از شبانه روز چندین شبکه را پیدا می کنید که مشغول جایزه دادن چیزی هستند.اهمیتی ندارد کدام شبکه باشد و ماهیت کلی برنامه های آن چه باشد،بالاخره چیزی برای جایزه دادن وجود دارد.

۰۲
تیر

نوشتن برای من،همیشه یک علاقه ی دست نیافتنی بوده است. چیزی که دوستش داشتم اما هیچ وقت سمتش نرفته ام. مثل خیلی چیزهای دیگر.مثل برنامه نویسی،مثل نقاشی و ... . مدتی طولانی است که بین وبلاگ ها و سایت های آموزش وردپرس گشت و گذار می کنم. می بینم،می خوانم اما هرگز سمت ساختنش نمی روم. راستش حتی تا مرحله ی ثبت دامین و خرید هاست هم رفتم اما باز برگشتم. هرگز هم نفهمیدم این وسواس بی مورد و مسخره از کجاست و برای چیست اما هر چه که هست یک مانع بزرگ بوده، از خیلی سال پیش تا امشب که اولین پست وبلاگم را می گذارم. همه می گویند تو برای انجام هر کاری زیاد دست دست می کنی. راست هم می گویند که اگر اینطور نبود،خیلی وقت پیش این وبلاگ را راه انداخته بودم.

در هر حال،امروز راهش انداختم. شاید روزی شیک تر شد و تبدیل به وردپرس شد،شاید هم به کل از بین رفت. به خیلی چیزها بستگی دارد اما الآن،در این لحظه،هیچ کدام آن ها مهم نیستند. مهم این است که بالاخره راهش انداختم و کلنجار رفتن با خودم را حداقل در این یک مورد کنار گذاشتم. این جا از کتابی که خوانده ام می نویسم،از فیلمی که دیده ام،از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده ی ساده،در اتوبوس،تاکسی یا خیابان. در هر صورت این وبلاگ حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.این جا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می کنم بنابراین هر نقدی از سوی شما بی شک کارساز است.