یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

ما و افغان ها

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ب.ظ

یکی دو روزی است که در توییتر،ایرانی ها همراه با مردم افغانستان با هشتگ های خود به انفجارهای وحشتناک دهمزنگ واکنش نشان می دهند و حقوق ابتدایی اما فراموش شده ی مردم بامیان را طلب می کنند.ظاهرا برق بهانه ی اعتراض هاست اما در حقیقت مسئله فراتر از این امر است.اعتراض ها به یک بی عدالتی آشکار و تبعیض عیان است.جنبش روشنایی که این روزها در افغانستان به یک جنبش مدنی موجه تبدیل شده است،بهانه ای شد تا چند خطی درباره ی ارتباط ما و افغان های مهاجر به ایران بنویسم.درباره ی مردمی که از همه چیز و همه کس آزار دیدند،از حاکمانشان گرفته تا مهاجمان به ظاهر خیرخواه خارجی.از طالبان گرفته تا سنت های کهنه ی خودی.

بعد از حمله ی آمریکا،مهاجرت افغان ها به ایران تبدیل به یک موج شد و این مهاجرت تا جایی ادامه پیدا کرد که امروز،چیزی در حدود دو تا سه میلیون افغان در ایران زندگی می کنند.مشهد برای آن ها به دلیل قرابت جغرافیایی با دیارشان و موقعیت های شغلی اش از اصلی ترین مقصدهای مهاجرت بوده و هست.بنابراین این نوشته ها از سوی کسی است که سال ها همسایه ی افغان داشته،با آن ها درس خوانده و همین الآن هم چند دوست افغان دارد.

اگر در مشهد،در محله های متوسط رو به پایین زندگی کرده باشید،بدون شک یک همسایه ی افغان داشته اید.مگر در موارد معدود که تجار افغان برای تجارت و شرایط اقتصادی بهتر به ایران سفر کرده اند،بقیه ی مهاجران وضع مالی خوبی نداشته و ندارند.بنابراین کاملا طبیعی است که در حاشیه ی شهر،مناطق ارزان قیمت و به اصطلاح پایین شهر سکنی گزیده باشند.سال ها قبل،زمانی که من بسیار بچه بودم و هنوز رنگ،نژاد و ملیت برایم مفاهیم تمایز آمیز و شاخصی نبودند،خانواده ای افغان در همسایگی ما زندگی می کردند که یکی از افراد آن ها ایمان نام داشت.ایمان پدر و مادر نداشت و با عمو،عمه و پدر بزرگش به ایران آمده بود.هرگز نفهمیدم پدر و مادرش کجا هستند و خب احتیاجی هم به فهمیدنش نبود.پسر بسیار خوبی بود و از بهترین همسایه هایی که تا به امروز داشته ام.همان زمان وقتی پدرم مشغول ساختن خانه ی فعلی مان بود،هیچ کدام از همسایه ها حاضر نشدند به ما گاز بدهند مگر همین پدربزرگ ایمان.پیرمرد اخمویی که بر خلاف ظاهرش بسیار خوش اخلاق بود.مدتی بعد،روزی من نبودم و گویا بچه ها در کوچه فوتبال بازی می کردند،توپ به پای پیرزنی خورده بود و پایش شکسته بود.همه فرار کرده بودند مگر همین ایمان،هیچ کدام از خانواده ها هم حاضر به پرداخت خسارت نشدند مگر باز همین خانواده ی ایمان.بهانه ی همه شان هم این بود که ایمان برای بازی به دنبال بچه های ما آمده است و اگر او نمی آمد نه بچه های ما داخل کوچه می آمدند و نه پایی شکسته می شد. زمان فوتبال بازی کردن،وقتی دعوا می شد یا ایمان توپ را گل نمی کرد فحش ثابت بچه ها "ولش کنید،افغانیه" بود.حتی در دعواهای ایرانیان با یکدیگر هم از افغانی به عنوان فحش استفاده می شد (و هنوز هم متاسفانه گاهی می شود).انگار در افغانستان به دنیا آمدن بزرگترین گناه ایمان بود و افغانی،در دسترس ترین فحش به او.چند سال بعد ایمان مهاجرت کرد.دقیق یادم نیست به کجا اما می دانم آن زمان صحبت کانادا یا هلند بود.امیدم این است که هر کجا که هست،موفق باشد و دیگر کسی به توهین، افغانی اش نخواند.

اگر من به عنوان یک ایرانی دزدی کنم،روزنامه ها تیتر خواهند زد : عامل دزدی دیروز،یک مرد جوان است.اگر یک جوان افغان دزدی کند،روزنامه ها تیتر خواهند زد : جوان افغان،عامل دزدی دیروز است.تکیه بر عواملی مانند ملیت،رنگ،نژاد و ... به جای تکیه بر این امر که ما با انسان طرفیم و او صرف نظر از عوامل فوق،مختار به هر امری است،بدون شک از ظلم هایی است که رسانه در حق مردم مهاجر در هر جایی می کند.بعدها همین رسانه،باید تلاشی چند برابر کند تا کمی از نژاد پرستی مخاطبان خود بکاهد.البته که کسی به دنبال تطهیر افغان های مجرم نیست.آن ها گاهی دزدی کرده اند،گاهی رفتار خلاف اخلاق از خود نشان داده اند و گاهی قوانین را زیر پا گذشته اند.نه می شود و نه کسی می خواهد که آن ها را فقط به واسطه ی مهاجر بودن تطهیر کند اما مسئله این است که نباید آن ها را به خاطر مهاجر بودن مجرم بدانیم.در واقع تمام حرف این است که اگر یک افغانستانی دزدی می کند،معنایش این نیست که افغان ها دزدند.همان طور که یک ایرانی نماینده ی تمام مردم ایران نیست و الی آخر.هم چنین هدف این نیست که افغان ها را بهترین مهاجران تاریخ بدانیم و ادعا کنیم ما بدترین میزبانی ممکن را کرده ایم. هرگز ! خیلی از ما،تا حد ممکن با آن ها به خوبی رفتار کرده ایم و آن ها را محترم شمرده ایم.همه ی این حرف ها،برای بهتر شدن این میزبانی و بهتر شدن اوضاع است.

مسئله ی مهم و حل نشده ی افغان های مهاجر،مسئله ی معیشت و کار آن هاست.همچنان افغان ها برای استخدام مشکل دارند،برای یک جواز کسب ساده باید به هزاران واسطه و حقه متوسل شوند و برای قرارداد های ساده ی اداری باید هفت خوان رستم را رد کنند.نباید آن ها را به داخل کشور راه می دادیم(که کار غیراخلاقی و نادرستی بود)اما حالا که (به درستی) راهشان داده ایم،باید برای یک زندگی بهتر کمکشان کنیم نه اینکه کاری کنیم که کشور جنگ زده ی خود را به اینجا ترجیح دهند.آن ها عمدتا به کارگری و نگهبانی ساختمان مشغولند و به بهانه ی اینکه بیشتر کار می کنند و کمتر پول می گیرند حقوقشان را پایمال کرده ایم.در مشهد،با یک گذر ساده از میدان توحید،میدان نهج البلاغه،میدان فردوسی و بسیاری مکان های دیگر می توانید آن ها را ببینید که به دنبال ماشین ها می دوند تا کار را از آنِ خود کنند.خیلی روزها هم بدون اینکه کاری به آن ها رسیده باشد به خانه بر می گردند.البته که این وضعیت برای کارگرهای ایرانی هم صادق است.

احتمالا بعد از خواندن این متن با خود بگویید همین سیستان و بلوچستان خودمان مگر کم مشکل دارد ؟ چرا کسی به فکر آن ها نیست ؟ چرا کسی برای آن ها هشتگ نمی زند ؟ اصل حرف،بدون شک درست است.در جای جای این کشور،مردم با مشکلات زیادی دست به گریبانند و صدای خیلی از هم وطنانمان را هم کسی نمی شنود.شاید هم بگویید چراغی که به خانه رواست،به مسجد حرام است اما باید توجه داشت که این اعتراض ها یک تمرین ساده برای هر کدام ماست تا زمانی که به بهترین شکل بتوانیم هر حق پایمال شده ی خود را مطالبه کنیم.به علاوه ی اینکه با یک مشاهده ی ساده،می توان به این نتیجه رسید که همان کسانی که در این موضوع پیگیر و نگران بوده اند،در موضوعات مشابه داخلی هم تا حد توانشان پیگیری و اطلاع رسانی کرده اند بنابراین بی انصافی است اگر فعالان این موضوع را بیگانه پرست و چیزهایی از این قبیل بخوانیم.

پی نوشت 1 : آمار دقیق تعداد افغان ها در ایران را نداشتم و جست و جویم در اینترنت هم راه به جایی نبرد.منابع مختلف اعداد متفاوتی را ارائه داده اند و اعداد با هم اختلاف زیادی دارند اما عموما اعداد کمتر از سه میلیون و بیشتر از دو میلیون هستند.به همین دلیل تعداد مهاجران افغان را بین دو تا سه میلیون ذکر کردم.

پی نوشت 2 : امروز،توییتر تنها شبکه ی اجتماعی در ایران است که عضویت در آن می تواند اندکی مایه ی خوشحالی باشد.اگر در اینستاگرام چالش عکس سیاه و سفید(!) یا چالش عکس بدون آرایش(!) راه می اندازند،در توییتر به اطلاع رسانی به موقع و مبارزه های مدنی مشغولند.کاری که هر چند زیاد نیست اما می تواند امیدوارکننده باشد.به علاوه ی اینکه این مطالبات بعضا جواب هم داده و نتایج مثبتی را داشته است.

پی نوشت 3 : در بند سوم نوشتم «سال ها قبل،زمانی که من بسیار بچه بودم و هنوز رنگ،نژاد و ملیت برایم مفاهیم تمایز آمیز و شاخصی نبودند...» احتمالا از این بخش این برداشت را کنید که امروز این مفاهیم برایم تمایزآمیز و شاخصند.حقیقت موضوع این است که همیشه سعیم این بوده که به انسان ها جدا از تمام فاکتورهای غیرقابل تغییرشان نگاه کنم اما در عمل متاسفانه ممکن است گاهی نژادپرست بوده باشم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی