یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

یک‌برداشت

"یک‌برداشت" حاوی برداشت من از موضوعات مختلف است.

اینجا از کتابی که خوانده‌ام می‌نویسم، از فیلمی که دیده‌ام، از یک بازی یا یک موسیقی. ممکن است درباره‌ی یک اتفاق اجتماعی بنویسم یا از یک مشاهده‌ی ساده. اینجا شبیه به یک دفتر مشق برای من خواهد بود که در آن تمرین نوشتن می‌کنم.

مهدی اخوان ثالث

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ب.ظ

امروز چهارم شهریور،سالروز فوت مهدی اخوان ثالث است.به همین بهانه چند خطی درباره اش می نویسم،شعر زمستانش را در انتهای مطلب می گذارم و شعر فریاد را هم با صدای خودش قرار می دهم.فریاد را با صدای محمدرضا شجریان هم می گذارم.ترکیب تار حسین علیزاده،کمانچه ی کیهان کلهر و صدای محمدرضا شجریان چیزی جز شاهکار می شود؟حتی اگر حوصله ی خواندن نوشته ی من را هم نداشتید،لذت خواندن و شنیدن دو شعر انتهایی را از خودتان دریغ نکنید.

همیشه در صحبت با دوستان،سعی کرده ام از واژه هایی که ترین دارند استفاده ی زیادی نکنم.معتقد بوده و هستم که بخش زیادی از این نوع حرف ها دارای مبالغه اند و یا صرفا از روی احساسات لحظه ای گفته می شوند.با این حال،می خواهم این بار این قاعده را زیر پا بگذارم و بگویم مهدی اخوان ثالث،بهترین پیرو سبک شعری نیما است و تاکید می کنم که این پیروی به هیچ وجه به معنای تقلید از نیما نیست.حال می خواهم دلایلی را برای این ادعا بیاورم تا حرفم غلوآمیز و ناشی از احساسات لحظه ای نباشد.

به عقیده ی من،قالب شعر نو،قالب خطرناکی است.قالب های شعری کلاسیک به واسطه ی الزامات ذاتی خود(چیزهایی مانند وزن،قافیه و ... ) نمی توانند به راحتی مورد استفاده قرار گیرند.این البته به این معنا نیست که همه ی اشعار کلاسیک ما خوب هستند اما به هر حال کسی که شعر کلاسیک گفته و یا از قالب های شعری کلاسیک استفاده کرده،بدون شک از حداقل هایی برخوردار بوده است.شعر نو اما این الزامات را با خود ندارد.درست است که دارای وزن عروضی است اما مکان مشخصی برای قافیه هایش ندارد و همین نکته تا حد زیادی شعر گفتن در این قالب را (به ظاهر) ساده می کند.در مواجهه با شعر کلاسیک،شاعر مبتدی یک عقب نشینی ویژه دارد زیرا به وضوح برای او روشن است که نمی تواند وزن را رعایت و قافیه های شعرش را جفت و جور کند.در شعر نیمایی اما،این مسئله تا حدود زیادی حل شده است و در ظاهر،بخش عمده ای از مشکلات قالب های کلاسیک وجود ندارد.بنابراین گویا قرار نیست قافیه ای به تنگ آید تا شاعر ما جفنگ گو شود.چیزی که امروز خلاف آن را می بینیم.به دلایل فوق،شعر نو می تواند به راحتی شعری مبتذل و سطحی شود.همین است که حداقل از نظر محتوایی،شعر نو گفتن می تواند حتی از شعر گفتن در قالب های کلاسیک هم سخت تر باشد.این جا اتفاقا همان جایی است که مسیر اخوان از دیگر شعرای ما جدا می شود.اخوان،به خوبی بر شعر کلاسیک مسلط است.شعر کلاسیک را خوانده،فهمیده و هضم کرده است(سه مرحله ای که خیلی از معاصران ما،در همان اولی اش هم مانده اند).اخوان،شعر نیما را از فیلتر شخصی اش عبور داده،قالبش را گرفته اما آن را در خدمت محتوای مورد نظر خود در آورده است.شعر او مهر و امضای خودش را دارد.نه آن را از کسی تقلید کرده و نه کسی توانسته از او تقلید کند.سختی و صلابت ادبیات خراسان در شعرش به وضوح دیده می شود.به جرئت می توان گفت که شعر او به اندازه ی یک شعر خوب کلاسیک محکم است و می تواند روی پاهای خودش بایستد.اخوان هرگز نه شعر مبتذل می گوید و نه شعر خنثی.شعر او نه مایه ی شرم که مایه ی مباهات است.اخوان شاعر شجاعی است.مواضع خودش را به وضوح می گوید و بهایش را هم می دهد.شجاعت او نه تنها یک عمل احمقانه نیست که اتفاقا از قوه ی درک او نشئت می گیرد.اظهار نظرهای بی جا و مملوء از بلاهتی که بسیاری از معاصران ما آن را ناشی از شجاعت خود می دانند،هرگز در شعر و کلام اخوان جایی ندارد.با همه ی این ها،اخوان شاعر تنهایی است و های و هوی هم دوره ای هایش را ندارد.شعر اخوان را باید صدها بار خواند و لذت برد و امیدوار بود که بار دیگر ادبیات این کشور یک م.امید دیگر به خود ببیند.چیزی که اگر نگوییم غیرممکن حداقل بسیار بعید است.

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است.

فریاد با صدای مهدی اخوان ثالث : http://www.aparat.com/v/CL4zu

فریاد با صدای محمدرضا شجریان : http://www.aparat.com/v/zsSwc

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی